ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

نبــــــــــــــــض زندگـــــیــمان

بدون عنوان

سلام پسرم خوبی مامانی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوبی شیطونکم ؟ خوب برای خودت دست و پا میزنیاااااااااااا  عشق مامان امیدوارم این چند هفته ی باقی مونده هم به سلامتی بگذره و بیای بغلم .خیلی دلم میخواد بغلت کنم بوت کنم ..... امروز زنگ زدم به زندایی ..... بالاخره نی نیشون اسم دار شد  البته اگر تغییرش ندن 36 هفته هست و دیگه نزدیک اومدنشه .... 3 کیلو بوده دخمل بلا . ایلیای من برم عکس 1 سری خریداتو بذارم ادامه مطلب         لنگه ی این پالتورو زن دایی برای نی نیش خرید اما اون کلاه داره بپوشین مثل دوقلوها میشین   لنگه این شلوارم ز...
20 مرداد 1393

20

امروز رفتم واکسن کزاز و دیفتری رو زدم . با بابایی رفتیم مرکز بهداشت و بالاخره این قورباغه هم قورت دادم .تنبلیم میومد برم .اما بالاخره رفتم . این روزا از نظر جسمی و روحی افتضاحم افتضاااااااااااااااااااااااح مخصوصا در رابطه با مامانم اینا و مشکلاتشون خیلی اذیتم میکنه .خسته ام .دلم میخواد چشامو ببندم و باز کنم و هیچ کدوم این مسایل ازارم نده و تموم شده باشه . پسرکم تکونات شدیدتر شده .رو شکمم رو که نگاه میکنن متوجه حرکتت میشن .دیشب بابایی دیدت کلی احساسااتی شد  و قربون صدقه ت رفت .مثل ماهی تو شکمم تکون میخوردی . چند روز پیش (تعطیلات عید فطر) دایی علی و خانوادش اومدن بودن اینجا .با زندایی رفتیم برای تو و نی نی زندایی کلی خرید کردی...
13 مرداد 1393

19

28 هفتس با همیم . البته نمیدونم دقیق چند وقتته چون تاریخ لقاح با تاریخ اخرین پریم یکی نیست یعنی چون مامان قبل شما 1 نی نی از دست داد کلا سیستم بدنش به هم ریخت .تاریخ پریام 40 روزه شد و لقاح کلا دیر صورت گرفت طبق محاسبه دکتر بر اساس پری باید 30 هفته و چند روز باشه اما بر اساس  اولین سونو که 8 هفته بودی الان 28 هفته هستی. روگامم زدم .بالاخره طلسمش شکسته شد .نمیدونی چقدر ناراحت بودم سر این قضیه .اخه تو 5-6 هفتگی لکه بینی داشتم و اون دکتری که رفتم اوژانسی برای چکاپ گفت باید روگام بزنم گفت چه جنین بمونه چه نمونه باید بزنی .اما وقتی دکترم رو عوض کردم  گفت لازم نیست بزنی .لک ِ لانه گزینی بوده .به هر حال من نزدم .اما دوتا دکتر دیگه گ...
10 مرداد 1393

18

سلام پسرک مامان چطوری وروجکم ؟؟؟؟؟ عزیزم این روزا شیطونیت بیشتر شده .لگدات بیشتر شده و تکون خوردنات محکمتر و با جون تر این روزا اوضاع روحی مامان زیاد جالب نیست نمیدونم بخاطر شرایط موجوده یا تغییرات هورمونی .افسرده شدم . صبح تا شب تو خونم تنهااااااااااااااااااااا بابایی شبا دیر وقت میاد و دیگه وقتی واسه ما نداره خسته س . حس و حال بیرون رفتن ندارم ...اضافه وزنم زیاد شده چاق شدم .از هیکلم بدم میاد .همه اینا باعث افسردگیم شده .نباید اینا رو برات بنویسم .اما دوست دارم ثبت بشه . این روزا درد تو رحمم بیشتره حس میکنم اومدی پایین تر سنگین شدی .موقع نشستن و بلند شدن درد دارم .دراز میکشم درد دارم .کلا این دوران برام خیلی سخت بود پسرکم ا...
26 تير 1393

17

ایلیای من این روزا لگد زدنات با قدرت تر شده محکمتر میزنی طوری که شکمم میپره بالا .همین الان داشتم نگاه میکردم به شکمم که همچین لگد زدی 1 طرف شکمم پرید خندم گرفت .عزیزکم یواشتر بزن چه خبرته ؟بعضی مواقع همچین میزنی که جیشم میگیره یعن یاگر دومی رو هم همون موقع بزنی باید ایزی لایف ببندم به خودم 3شنبه رفتم ازمایش دیابت دادم .... روز گرمی بود هلاک شدم . واکسن هم باید برم بزنم. این روزا دردم زیاده دیروز که اینقدر شدید بود مجبور شدم از اون قرصی که دکی داده بود برای دردم بخورم .وحشتناک بود دردم انقباض داشتم ول هم نمیکردددددددددد منم ترسوووو گفتم نکنه بلایی سرت بیاد . مامان دوستت داره ایلیا جونم بوس بوس عشقم ...
13 تير 1393

16

ایلیا جونی مبارکت باشه میدونی که من خیلی گرمایی هستم .نمیتونم برم بیرون  مخصوصا اگر سنگین بشم .تو هم اذیت میشی مثل اون روز حالم بد میشه .... برای همین زود برات کمد و تختت رو گرفتیم .هنوز کامل نچیدیم مخصوصا لباساتو         ...
2 تير 1393