ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

نبــــــــــــــــض زندگـــــیــمان

18

سلام پسرک مامان چطوری وروجکم ؟؟؟؟؟ عزیزم این روزا شیطونیت بیشتر شده .لگدات بیشتر شده و تکون خوردنات محکمتر و با جون تر این روزا اوضاع روحی مامان زیاد جالب نیست نمیدونم بخاطر شرایط موجوده یا تغییرات هورمونی .افسرده شدم . صبح تا شب تو خونم تنهااااااااااااااااااااا بابایی شبا دیر وقت میاد و دیگه وقتی واسه ما نداره خسته س . حس و حال بیرون رفتن ندارم ...اضافه وزنم زیاد شده چاق شدم .از هیکلم بدم میاد .همه اینا باعث افسردگیم شده .نباید اینا رو برات بنویسم .اما دوست دارم ثبت بشه . این روزا درد تو رحمم بیشتره حس میکنم اومدی پایین تر سنگین شدی .موقع نشستن و بلند شدن درد دارم .دراز میکشم درد دارم .کلا این دوران برام خیلی سخت بود پسرکم ا...
26 تير 1393

17

ایلیای من این روزا لگد زدنات با قدرت تر شده محکمتر میزنی طوری که شکمم میپره بالا .همین الان داشتم نگاه میکردم به شکمم که همچین لگد زدی 1 طرف شکمم پرید خندم گرفت .عزیزکم یواشتر بزن چه خبرته ؟بعضی مواقع همچین میزنی که جیشم میگیره یعن یاگر دومی رو هم همون موقع بزنی باید ایزی لایف ببندم به خودم 3شنبه رفتم ازمایش دیابت دادم .... روز گرمی بود هلاک شدم . واکسن هم باید برم بزنم. این روزا دردم زیاده دیروز که اینقدر شدید بود مجبور شدم از اون قرصی که دکی داده بود برای دردم بخورم .وحشتناک بود دردم انقباض داشتم ول هم نمیکردددددددددد منم ترسوووو گفتم نکنه بلایی سرت بیاد . مامان دوستت داره ایلیا جونم بوس بوس عشقم ...
13 تير 1393

16

ایلیا جونی مبارکت باشه میدونی که من خیلی گرمایی هستم .نمیتونم برم بیرون  مخصوصا اگر سنگین بشم .تو هم اذیت میشی مثل اون روز حالم بد میشه .... برای همین زود برات کمد و تختت رو گرفتیم .هنوز کامل نچیدیم مخصوصا لباساتو         ...
2 تير 1393

15

سلام پسر گلمممممممم خوبی فدات شم ؟ دیشب که خیلی خوشحال بودی و ورجه وورجه میکردی .دیروز عصر گهواره و کمدت (نیمچه کمد ) رسید .منو بابایی اینقده ذوق داشتیم تند تند چیدم تو کمدترو البته بازم جا کم داریم یکی از کشوهای میز ارایشمو برات خالی کردم .بازم خرید لباس مهمونی و .................. مونده برات انجام بدم . رگال کمدت خالیه فعلا چون گیره لباس هم نداری باید برم بخرم برات حس عجیبیه .اتاقمون فرق کرده بابایی همش میگفت مریم میبینی زندگیمون داره عوض میشه قراره 1 فرشته کوچولو بیاد تو زندگیمون . ایلیا کی میشه این 3ماه و نیمه باقی مونده تموم شه از حالا دلم برات بغل کردنت ضعف میررررررررررره قول بده پسر اروم و خوبی باشی تا مامان بتونه مثل ق...
1 تير 1393

14

سلام نبض زندگیم خوبی مامان ؟ عیدت مبارک پسرکم عشقم میدونم امروز خسته شدی اما عوضش ارزش داشت . تو این روز میمون و مبارک قسمت شد با بابایی بریم و برات سفارش تخت و کمد بدیم با اینکه خونه کوچیکه و جا نداریم اما به اندازه ی اینا برات جا باز کردیم خوشگلم دعا بریم 1 خونه بزرگتر بهترینا رو برات میخریم بعدشم با بابایی رفتیم جمهوری و برات خرید کردیم   عکساشم میذارم تو وبت     وای ایلیا مامان رو ببخش که 4 شنبه اذیتت کرد 4شنبه(دیروز) با مامانم رفتیم بیرون برات خرید کنیم اینقدر گرم بود گرما زده شدم و بالا اوردم میدونم خیلی بهت فشار اومد چون بعدش کز کردی  و رفتی 1 گوشه .افت فشارم داشتم همش نگرانت بود...
23 خرداد 1393

13

نفس مامان عاشقتم امروز 17 خرداد رفتم سونو 3 بعدی برای سلامت جنین بالاخره جنسیتت هم فهمیدم پسرکم دوستت دارم   با بابایی رفتیم دل تو دلمون نبود البته بابا نمیشد بیاد داخل اما سی دی رو گرفتم بابا ببینت . راستی شرط رو باختم به بابات اون میگفت پسری من میگفتم دختری خخخخخخخخخخخ 200 ازم جیرینگی گرفت بره برات هلی کوپتر کنترلی بخره مبارکت باشه عزیزم . اینم عکست قربون اون لپات برم من خوشگلم اینجا 20 هفته هستی یعنی 3 روز تیکرت جلوتره .   اسمت هم خیلی وقته که مشخص شده   ایشالله همیشه نامدار باشی و عاقبت بخیر بشی عزیزکم صالح و سالم باشی همیشه   ...
17 خرداد 1393

12

10 روز پیش دکترمو عوض کردم و رفتم واسه چکاپ بیمارستان چون دکتر خودم بی نهایت سرش شلوغ بود نمیتونستم هر ماه چکاپ بشم هر 2ماه چک میشدم که خوب من نگران بودم . دکتر جدید برام سونو نوشت 3 بعدی که 17 خرداد برم کلی هم ویتامین و کلسیم و اهنو و فولیک نوشت شنبه میشه 17 خرداد میرم ببینم بالاخره چی هستی جوجو خوشگلم . این روزا حسابی ورجه وورجه میکنی مثلا همین الان . بیشتر مواقع هم گوله میشی 1 جا و من دلم درد میگیره نمیدونم چیکار میکنی اون تو . 2روزه پیش مامانم برامون دلمه فرستاد اخه بهش گفته بودم درست کنه هوس کردم این 2روز من فقط دلمه خوردم اونم دلمه کلم . بابایی هم  کلی میوه خریده هلو هم خرید با گیلاس خوردم بهش گفته بودم هلو دید ب...
15 خرداد 1393

26 اردیبهشت

سلام عشق مامان وروجکم چطوری ؟چه خبره عشقم امروز اینقددددددددر تکون خوردی؟  پریشب نصفه شب بود داشتم کتاب میخوندم هی وول زدی هی تکون خوردی خندم گرفته بود خخخخخخخخخخ تمونات دیگه واضح شده اولاش خنده دار بود  و عجیب واقعا حس قشنگیه که حتما باید تجربش کنی وگرنه نمیفهمی چیه هر چقدرم بقیه تعریف کنن بازم قابل لمس نیست دیروز خونه دایی بودیم فلافل درست کرد خوردیم  خیلی حال داد امروز بابایی رفت برامون 1 جوجه طُرقه خریده اینقده نازه دهنشو باز میکنه این هوااااااااااااااااا بابایی هم هی دون میذاره تو دهنش گوشتو بیار جلووووووووووو  اما من ازش میترسم نه که بترسما دوستش دارم اما چندشم بشه دست بزنم یا حتی غذا بدم بهش کلا د...
27 ارديبهشت 1393