ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

نبــــــــــــــــض زندگـــــیــمان

11

17 اردیبهشت نوبت دوم ازمایش غربالگریم بود عزیزم . با بابایی رفتیم و ازمایش رو دادم . هفته ی بعد حاضر میشه جوابش تو راه برگشت بابا زوداومد خونه که بره مغازه کار داشت اما من موندم و کمی برات خرید کردم بااینکه نمیدونم جنسیتت چیه اما سعی کردم رنگایی بخرم که اسپرت باشه . مبارکت باشه عزیزکم . 5شنبه دایی اینا اومدن اینجا چون دایی کوچیکه شنبه میره سربازی . قرار بود بریم نمایشگاه کتاب که نشدددددددددد از بس هوا گرمه من نمیتونم تحمل کنم .       ...
20 ارديبهشت 1393

10

 23 فروردین سونو ان تی و ازمایش  غربالگری 3ماهه اولم بود . با بابایی رفتیم و بابایی از نزدیک برای اولین بار دیدت فیلم سونوت رو هم گرفتم  عزیزکم . 154 تا ضربان قلبت بود عشقم . 17 اردیبهشتم ازمایش مرحله دوم غربالگریمه . عزیزکم مامان نگرانه تا تو بیای نمیدونم چرا روزا نمیگذره اهان یادم رفت بگم که جنسیتت مشخص نشد ولی خیلی دلم میخواست میشد .دل تو دل مامان نیست عزیزکم . مامان اینروزا  دل تنگه - حساسه - دل نازکه و زود میرنجه  میدونم اذیت میشی اماباور کن دلم نمیخواد تو اذیت بشی .  
5 ارديبهشت 1393

8

سلام کوچولوی من خوبی عشقم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوشگل مامان میدونم زوده اما من حس میکنم تکون میخوری اولین بار خونه دختر خالم بودم رفته بودیم مسافرت اون موقع فکرکردم توهمه امـــــــــــــــــــا وقتی هی تکرار شد تو روزای دیگه دیدم نه واقعا تکون میخوری اما خیلی باید دقت کنم بفهمم.1جوریه نمیتونم توصیفش کنم . حس شیرینیه . 23 و 24 فروردین ازمایش و سونوی غربالگری دارم .از خدا اول سلامتیت رو میخوام یعد اینکه نشون بده چی هستی تا برم برات کلی خرید کنم عشقم . زن دایی نفهمیده فعلا نی نی ش چیه . جوجوی اون پشتش بوده تو بد جنسی نکنی گلم روت رو بکن این ور مامان ببینت . عزیزکم ببخش مامان رو که این روزا اذیتت میکنه و بهت نمیرسه .میدونی که میل ندارم به...
10 فروردين 1393

سال 93

عشقم فردا شب عیده عید نوروز میدونی چیه ؟ بهار به بهار سال نو میشه اسمش عید نوروزه ایشالله سال دیگه خودت هستی و میبینی  تازه کلی هم عیدی گیرت میاد امروز مامان حسابی خسته ات کرد میدونم عشقم .اما تو هم خوب خودت رو نشونم دادیااااااااااا نبضتو حس میکنم .عاشقتم - تو دنیا هیچی لذت بخش تر از این نیست که بدونی 1 چیزی تو وجودت داره رشد میکنه 1 چیزی که  1 تیکه از خودته اما از همه چیز برات با ارزشتره . عشقم مواظب خودت باش دوستت دارم خدایا شکرت بخاطر این کوچولو بخاطر همه چیز سال نوت مبارک کوچولوی  من   ...
29 اسفند 1392

7

  عزیزکم مامان سرمای بد ی خورده   گلوم وحشتناک درد داره با سرفه های دردناک و بد سرم و چشامم داره میترکه بخاطر شما نمیتونم دارو مصرف کنم میترسم سرما خوردیگم اذیتت کنه کاش میشد کاری کرد . عشقم  ؛ امروز حالم بد بود .بابایی برامون ماهی خریده بود منم که حساس شدم بخاطر بو هی ماهی شستم هی عق زدم دیگه معده برام نمونده معده دردم گرفتم.شکمم داره بزرگ میشه قراره فردا با بابایی بریم خرید این ظرفشویی هم نمیدونم چرا یهو زد به کاسه کوزه ی من  این همه تمیز کاری کردیم واسه عید گند زد به بساطم . اعصابم خرد شده برم 1 دوش بگیرم بلکه اروم شم راستی فردا وقت ارایشگاه دارم -برم خوشگل کنم واسه جوجوم   ...
27 اسفند 1392

6

کوچولوی من حالت چطوره ؟ فدات بشم من که نبضتو حس میکنم .سمت راست دلمی عزیزکم به هر کی میگم باورش نمیشه میگه الان خیلی کوچیکه تو چطور حس میکنی؟ اما هر چی هم توضیح بدم فایده نداره طرف باید خودش حس کنه تا بفهمه چی میگم . بالاخره رفتم دکتر عزیزکم 6 ساعت نشستم تا نوبتم بشه همه جام درد گرفته بود دیگه اما عوضش بابایی اخراش اومد و با هم رفتیم داخل و خانم دکتر برام ازمایش کامل نوشت و برای 23و 24 فروردینم سونو و ازمایش غربالگری . دیروز (24 اسفند) منو بابایی رفتیم و مامانی ازمایش داد واااااااااای 8تا لوله ازم خون گرفتن حالم بد شد  و افت فشار داشتم اما اون لحظه فقط تو بودی و بخاطر تو بود که سعی کردم اروم بشم و واقعا داشتم غش میکردم سرم گیج میر...
25 اسفند 1392

5

امروز با کلی دلهره و اضطراب و ترس و نگرانی بالاخره با مامانم رفتیم سونو که بالاخره تکلیف خودم رو بدونم روز سوم بود که شیاف ها رو استفاده کردم و با استراحت لکه بینیم قطع شد امروز رفتم سونو نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی دیدمت شک داشتم از دکتر پرسیدم جنین دارم ؟یا فقط ساکه بارداریه ؟ گفت هم جنین داره هم نبض عزیزکم این گریه ی خوشحالیه  خیلی خوشحالم کردی عشقم با توجه به اندازه ی شما 7 هفته و 5 روز هستی .عاشقتم . نمیدونی باباییت چقدر خوشحال شد اینم عکس شمااااااااااااااا   خدایا نی نیم رو حفظ کن سپردمش دست خودت   خوشگلم مامان رو کمتر اذیت کن عشقم  میدونی دو روزه چقدر حالم بده ؟هیچی تو معدم نمیمونه همش ب...
19 اسفند 1392

4

عزیزکم چقدر مامان رو ترسوندی روز بدی رو داشتم 4 اسفندددد یهو بی دلیل افتادم به لکه بینی زیاد همون روز با بابایی رفتیم دکتر برام سونو داد پشت جفتت لخته خون بود بهم شیاف داد و استراحت نمیدونی چه حال بدی داشتم فقط گریه میکردم و از خدا میخواستم تو رو برام نگه داره عشقم   ...
6 اسفند 1392