ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

نبــــــــــــــــض زندگـــــیــمان

12

1393/3/15 6:29
نویسنده : مامان مریم
84 بازدید
اشتراک گذاری

10 روز پیش دکترمو عوض کردم و رفتم واسه چکاپ بیمارستان چون دکتر خودم بی نهایت سرش شلوغ بود نمیتونستم هر ماه چکاپ بشم هر 2ماه چک میشدم که خوب من نگران بودم .

دکتر جدید برام سونو نوشت 3 بعدی که 17 خرداد برم

کلی هم ویتامین و کلسیم و اهنو و فولیک نوشت

شنبه میشه 17 خرداد میرم ببینم بالاخره چی هستی جوجو خوشگلم .

این روزا حسابی ورجه وورجه میکنی مثلا همین الان . بیشتر مواقع هم گوله میشی 1 جا و من دلم درد میگیره نمیدونم چیکار میکنی اون تو .

2روزه پیش مامانم برامون دلمه فرستاد اخه بهش گفته بودم درست کنه هوس کردم این 2روز من فقط دلمه خوردم اونم دلمه کلم .

بابایی هم  کلی میوه خریده هلو هم خرید با گیلاس خوردم بهش گفته بودم هلو دید بخره  که خوشگلم پوستش خوب بشه و عینهو هلو باشه خندونک

خربزه و هندونه هم خووووووووووووب میخورم مخصوصا خربزه خیلی بهم حال میده متنظر

ساعت 5 صبح (1ساعت و نیم پیش) به بابایی گفتم هوس آش شله قلمکار اون اقا پیره رو کردم که خیلی آشهاش خوشمزه س .بابایی هم رفت و 1ربعه با 2 کیلو اش برگشت تا مرز ترکیدن خوردم واسه همینه الان در حال وول خوردنی و برای خودت جشن گرفتی عزیزکم .

راستی اون هفته عقد پسر عموم بود اونجا هم تو سو صدا خیلی ورجه وورجه کردی

3روز پیشم 1 طوفانی اومد که نگوووووووووووووو  ترسناک بود .من و شما خواب بودیم که با صدای شکستن شیشه با وحشت ا زخواب پریدم .قلبم تند میزددددددددددددد .

راستی خوشگلم جوجه طرقه مون بزرگ شده دیگه ازش نمیترسم بهش دون میدم .تازه بابایی 2هفته پیش یکی دیگه هم خرید شدن 2تا .خیلی نمکی شدن .دنبال منو بابا میان که بهشون غذا بدیم .

این تعطیلات ما جایی نرفتیم هم بخاطر شما که تو دل مامانی .هم اینکه پریروز ماشین رو فروختیم  .فعلا بیرون رفتن تعطیله غمگین البته بهتررررررررررررررررررررررر چون ماشین که بود من بیشتر حرص میخوردم از دست عموت .در واقع ماشین همش دست اون بود عملا ما ماشینی نداشتیم  .

الانم برم چاییمو بخورم و دراز بکشم تا راحت برای خودت وول بزنی

مامان عاشقته

بابایی هم همین طوررررررررررررر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)