30
4شنبه 17 دی ایلیاروبردیم برای چک کردن بخیه ها و .......
ساعت5:30 رفتیم بیمارستان مفید 10 شب اومدیم خونه خسته شدیم 3تاییمون از بس شلوووووووووغ بود اوفدکتر گفت خوبه 1پماد داد بزنم سر شومبولش تنگی مجرا نگیره.
بقیه نخای بخیه هم گفت هر روز بذارمش تو لگن اب باهاش بازی کنم باز شه من که دلم نمیادباهاش ور برم حس میکنم دردناکه چسبیده به گوشت اما هر روز میذارمش تو لگن اب تا خودش کنده بشه
اخر شبش هم بردمش حموم چون 1 هفته بود حموم نکرده بودبچم .همچین اومد شیر خورد بیهوش شد که نگوووووو ایناهاش
هم رنگو روش باز شد هم خستگیش در رفت هم خوب خوابید
امروزم (5شنبه) گذاشتمش واسه مامانم و باباباشرفتیم من لباس بخرم برای مهمونی خونه خاله اذرکه دست از پا درازتر برگشتتم هیچی نیافتم که مناسبم باشه
رنگ مو خریدم اومدم خونه موهامو رنگ کردم ایلیارو دوباره بردم حموم که واسه فردا تمیز باشه
امشب پسرم برای اولین بار قهقهه زد باهاش بازی میکردم
3شنبه 100روزرگی پسرم بودایشالله 100 سالگیت مادرررررررررر
ایلیا جونم 95روزه بود ی که ختنه شدی ممکنه بعدها یادم بره مینویسم که ثبت بشه
راستی پسرکم همش با چشماش منو دنیال میکنه وقتی نمیبینم غر میزنه تا صدامومیشنوه سر برمیگردونه دنبال من .
عاشق حمومه اما برعکس متنفره از لباس عوض کردن .
خوابش که میادغر میزنه و چشماشو میماله وعادت داره میادتوبغلم سرشومیبره بین سینه و بازوم 1جای تاریک ومیخوابه
راستی کچلم شده بغلای سرش موهاش ریخته دوباره داره در میاد
واسه عیدش1کتونی کارتز گرفتم شنبه میرم تحویل میگیرم