ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

نبــــــــــــــــض زندگـــــیــمان

29

1393/10/15 5:54
نویسنده : مامان مریم
169 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره 11دی اومد و ما رفتیم ایلیا رو ختنه کردیم اوووووووووووف چه روزی بود برامون .

پر ازاسترس و دلشوره و ترس برای من .شب قبل ختنه ایلیا تا 6صبح بیدار بود و ایضا منم بیدارم بودن باهاش دیگه خوابیدم تا 8:30 بیدار شدم حاضر شدیم و بابایی رفت ماشین دوستش رو گرفت تا بیاد تو هم اماده کردم.

تو بغلم کل مسیر که خواب بودی هیچ تا قبل از عمل خواب بودی یعتی تا 12

چقدر شلوغ بود ......... بین اون همه نی نی فقط تو ختنه میشدی بقیه عمل فتق داشتن .حال مادراشون رو میفهمیدم که با چشمای اشکی بچه ها رو تحویل میدادن و منتظر میشدن تا بیارنشون بیرون.

بالاخره نوبت ما شد.بیهوشی بهت ندادنو فقط بی حسی داشتیو به صورت سنتی ختنه شدی.

لختت کردم وفقط 1 مای بی بی داشتی تحویلت گرفتن  ما رو بیرون کردن .دل تو دلم نبوددددددعین سیرو سرکه میجوشید دلم .شاید نیم ساعت شایدم کمتر داخل بودی اما برای من 4-5 ساعتی گذشت .تا اینکه پرستار اومد صدام کرد گفت لباس و پتو بیار براش .چنان جیغی میزدی دلم ریش شد برات .مارو دیدی بدتر کردی هر چی نازت کردم فایده نداشت .لخت باشومبول باند پیچی شده توی تخت نوزادان بودی نه میتونستم ساکتت کنم نه میتونستم لباس تنت کنم تواین وضعیت .اول مای بی بی رو بستم بعدلباس تنت کردم بدون شلوار پارچه انداخت روت و تو همچنان جیغ و گریه ..............

بالاخره بغلت کردم بهت همون جا شیر دادم که قهر کرده بودی باهامو ممه نمیخوردی هی سرت رو میبردی عقب .پاهات رو سفت میکردی همش نگران بودم بخیه هاتپارهنشه اینقدر زور میزدی .بالاخره لپمو چسبوندم به لپتو هی قربونت رفتم و هی بوست کردم تااینکه اروم شدی و هق هق میکردی. همونجااستامینوفن  تو کیفم بود دادم بهت بابایی هم رفته بود تسویه کنه و برگه ترخیص بگیره . نیم ساعت طول کشیدتا بیاد تو هم همونجا تو بغلم از خستگی خوابت  برد البته دکتر گفت کولی بازی داری در میاری چون شومبولت هنوز سری داشت اما من میدونم که مارو ندیده بودی ترسیدی  و غریبی کردی اخه خیلی بهم وابسته ای .

خلاصه اومدیم خونه

لباساتو عوض کردم و داشتم بهت شیر میدادم که اولین جیشت رو کردیترسو هی گریه کردی و قرمز شدی و غرررررررررررررررررر زدی و هی ممه خوردی و همون زیر داشتی غر غر میکردی وممه منو بالثه هات فشارمیدادی  بالاخره مرحله دوم هم که جیشت بود تموم شد  .... دکتر گفته بود تا2روز اگر پانسمانت افتاد که هیچ نیفتادبذارمت تو اب گرم خیس بخوره بیفته  اما 2-3 باری که جیش   کرده   بودیخودش بازشدهبود و فقط چسب بالا گیر بود اینقدر ترسیدم که نگو بابایی زنگزد بیمارستان پرسیدگفتن تتراسایکلین  بزنم و 1باندبذارمروش و پوشکت کنم خلاصه شب اول خیلی سخت بود تا 5بیدار بودیم دوتایی 

روزدوم نسبتا بهتر بود

روز سوم(دیروز)بهتر از روز قبلش بودی و 2تا از بخیه هات از زیر جذبشده بودو از رو کندده شده .راستی دیروزگذاشتیمت تو لگن اب که اون زردیای پماد از روی شومبولت بره کنار......امروزم هر وقت پی پی کردی شستمت .خشکت کردم  کرم زدم پوشک کردم .

مامان مهری هم با 1جعبه شیرینی اومد دیدنت روز دوم.

مبارکت باشه پسرکم.شیر مردمن .بغل

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان نینی
15 دی 93 12:22
مبارک باشه دامادش کنی
مامان مریم
پاسخ
قربونت عززززززززیزم